امروز اولین روزی نیست که من شروع کردم به سخت درس خوندن

ولی امروز مصمم تر عمل کردم

دیشب تا دیروقت (ساعت 2 و خورده ای ) بیدار بودم و صبح نتونستم ساعت 6 بیدار بشم

ولی خب بابا لطف کرد و ساعت 7 منو بیدار کرد

تا یه چیزی خوردم و صورتمو شستم و سعی کردم از خواب آلودگی بیام بیرون

بعدش شروع کردم به تست زیست زدن

ساعت 8 یه چیزی خوردم و کم کم آماده شدم برای همایش که ساعت 9 بود

ساعت 8 و خورده ای یادم اومد به دوستم نگفتم و زنگ زدم و 20 دقیقه به 9 رفتم دنبالش که قبل 9 برسیم

قرار بود مامانم برسونتمون ولی سردرد بدی داشت و من مسیر کوتاه تا خونه دوستمو دویدم و به تاکسی زنگ زدیم و رفتیم

جمعیت کم تر از حد انتظار بود

شاید چون بچه های دوازدهم مشغول خوندن زیست برای نوبت اول بودن

شایدم فارغ التحصیلایی مثل من فکر میکردن که این جمع بندی به درد کنکور نمیخوره و صرفا برای امتحاناته

شایدم ملت نمیتونستن از خوابشون دل بکنن

نمیدونم والا . خلاصه که استاد دیر اومد و تقریبا 9 و 20 دقیقه شروع شد

اشاره کنم که فکر نمیکردم کراشم بیاد ولی اومده بود و من اندکی ذوق کردم برا دیدنش *_*

البته نیم سال دوم که شروع بشه فکر کنم میره دانشگاه و دیگه احتمال دیدنش کم میشه

بگذریم . همایش برای قسمتایی که یه چیزایی خونده بودم خیلی خوب بود و بقیش نه

شاید چون خوابالو بودم مغزم اون قسمتا رو ارر داد . شایدم چون قاطی پاتی مینوشت گیج شدم

دو بار وسط همایش گوشیم زنگ خورد و هردوبار مادر گرام بود که اومده بود دنبالم

یکی از عادات بد من اینه که اکثرا یعنی 99 درصد مواقع گوشیمو سایلنت نمیکنم و آهنگ زیبای رینگتون گوشیم پلی میشود

ولی خب اینکه جمعیت یهو برگردن ببینن گوشی کی بود یکم ضایس :/

اینو بگم که من سابقم تو این مورد خرابه

چند سال پیش وسط یه جلسه مشاوره بودم که جمعیت 30 35 نفره اینا بود

گوشیم رو هشدار برای کلاس زبانم بود و آلارمش صدای خندیدن بچه بود و وقتی هشدارش فعال شد

گوشیمو پیدا نمیکردم که جواب بدم حالا شما خودتون تصور کنین شرایطو :/

مورد دوم و سوم زمانی بود که رینگتون گوشیم یه آهنگ از لینکین پارک بود که گمش کردم و هنوز یافت نشده :(

یبار سر کلاس همین استاد ریاضیه که امروز باهاش همایش داشتیم و یبار سرکلاس شیمی گوشیم زنگ خورد

تیکه استاد ریاضیه ناراحتم کرد البته کلا شخصیت نسبتا مزخرفی داره و چون یه نمه معروفه من نام نمیبرمش

استاد شیمیم هم از خاطراتش گفت که زمان دانشجوییش یه هم اتاقی داشتن که ویبره گوشیش داغون بوده

زمانی که ویبره میرفته اینا اعصابشون بهم میریزه و تصمیم میگیرن گوشیو تیکه تیکه کنن ینی باتری جدا و بقیه

و بذارنش توی یخچال و من گفتم کسی نزدیک گوشیم بشه جیغ میزنم و چشاش چارتا شد

بچه های کلاسم برگشتن نگام کردن . والا خو اون موقعا حساس بودم

دیگه داشتم میگفتم تو آنتراک اول با بچه ها رفتیم خوراکی گرفتیم

یه جا وسط کلاس یکی از بچه ها خم شده بود رژشو تمدید میکرد :/ ازین چادریاها

اونوقت من خم میشدم پایین که شکلاتمو گاز بزنم :/ تفاوت از کجا به کجا:/

یه عده از بچه ها هم کرانچی و پفک و اینا گرفته بودن که فازشونو درک نکردم

مگه اصولا تو همایشا و کلاسا و اینا نباید یه چیز شیرین خورد که به مغز گلوکز برسه؟

اونوقت کی هله هوله میخوره آخه؟

همایش تا دو و نیم طول کشید و من آخر جلسه رفتم جلو تا دوستم سوالشو بپرسه و من ی بار دیگه کراشو ببینم :/

بعد ناهار غشیدم تا وقتی که مشاورم زنگ زد و چن مین با هم حرف زدیم

ولی سردرد داشتم و باز خوابیدم تا وقتی که مامان و داداشم از کلاس برگشتن

بعد شرو کردم درس خوندن و هنوز خیلی کم درس خوندم :( احتمالا امشبم تا دو سه اینا بیدارم

دیروز 6 ساعت و نیم درس خوندم امروز باید 7 ساعت درس بخونم بعد بخوابم

همین دیگه امضاء جنگجوی کنکوری

چند تا از آهنگایی که به عنوان رینگتون  توی این چند سال استفاده کردم هم پایین آپلود کردم

و سومیه  همین رینگتون امروزم بود و فکر کنم تا آخر کنکور همین هستش

اولیه و چهارمیه هم بیشتر از یک سال رینگتون بودن برا خودشون!

دومیه چند ماه دووم آورد

 

 

 

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها